«فرهنگ گیله وایی» و باژگونگی! شعربومی محلی گیلان


«فرهنگ گیله وایی» و باژگونگی! شعربومی محلی گیلان

اشاره:

یکی از نشریات یومیه و پر تیراژ کشور شاخه ی گیلان مدتی ست از روی خیر خواهی ، گفتگوهای سریالی را با اشخاصی در «مرکز رشت» صورت می دهد و در بیشتر موارد با واژه گانی تکراری و اغراق آمیزهمچون«استاد»،«ادیب»،«دانشمند» ، «پیشکسوت»،«پایه گذار»و... که بلافاصله دوستان  بعد از چاپ مطالب شان در شبکه ی اجتماعی از قبیل تلگرام و ... از آن بهره بهینه می برند. بی آنکه در یابند که هدف نشریه مورد نظر ارتقاء بخشیدن به فرهنگ بومی و محلی بوده است نه چیزی دیگر.

در کنار آن نیز چون حلقه ای که درتیر رس گفتگوهای این جریده قرار دارند و در زنجیره ی «فرهنگ گیله وایی» گرفتار آمده اند که امروز بنام (حذف ، سانسور،تحریف اقوام گیلانی و...) آنچه در آن دیده نمی شود ،خود چهار شاخه (گویش) اصلی و قدرتمند زبان گیلکی ، که این خبرنگار محترم خانم[...]گویا از آن بی خبر می باشند و می بایست گیلان در جمع با اقوام مختلف دیده شود نه با گویش خاص «مرکز رشت» .

بفرض مثال ؛ اگر از تاریخ ادبیات گیلان پرده برداری می گردد ، در کنارقوم نجیب و قدرتمند گیلکی ، تالشی هم  حضور دارد، آذری های نجیب نیز حق آب و گل دارند ، کُردهای ساکن لوشان سهمي دارند ـ همچنین در شرق گیلان و در منطقه دیلمان شاعرانی با همین زبان شعر سروده اند و در کنار همه ی اینها لُرهای غیرتمند ساکن گیلان نیز در این گستره حقی دارندو از همه مهمتر ـ وقتی ما یک حلقه ي زنجیره راکه به «فرهنگ گیله وایی» وصل است و در برجسته سازی از این فرهنگ بخواهیم گیلان را ورق بزنیم و شاعران «مرکزرشت» را ملاک کل گیلان قرار دهیم ، نه اینکه به خود این نشریه ی گفتگو کننده آسیب رسانده ایم بل خود خبر نگار محترم آن را که زحمات این پروژه را می کشد نیز به فرسایش می کشانیم.

جالب اینجاست که در همین گفتگوهای سریالی که در بالا شرحش رفت گفتگویی با شاعر محبوب و خوش ذوق گیلان ، استاد وارش فومنی ـ که متأسفانه در ویژه های حلقه «فرهنگ گیله وایی» که به تازه گی ها انتشار یافته ـ بی آنکه این شاعر نام آور بومی محلی گیلان از پشت پرده ی بعضی از ضمایم و ویژه های این «فرهنگ » با خبر باشد ، عکس و نقدو بررسی وی بصورت ابزاری انعکاس می یابد که با گفتگوی وی با نشریه پرتیراژ یاد شده در تضاد است! می بایست ازمسئولین محترم این جریده که این امکان را فراهم نموده تا آن بخش از ناگفتنی هایی که در دل این عزیز(وارش فومنی) نهفته بود در اختیار مخاطبین اش قرار گیرد.تاافکار عمومی بدانند آنچه را که «فرهنگ گیله وایی» از وجود مبارک شاعران بهره بهینه می برند آنگونه نیست که به صورت رپرتاژی و ضمیمه ای منتشر می شود .

اینجاست که یک تشکر ویژه ای بایست هم از خبرنگار زحمت کش و هم دبیر محترم  نشریه داشت که توانسته اند تا حدودی وجاهت آن نشریه را که می رفت در انحصار «فرهنگ گیله وایی» گرفتار آید نجات دهد.

***

شعر گیلکی را اگر به درستی در بوته ی نقد و بررسی قرار دهیم ، وارش فومنی نیاز به معرفی ندارد و آثار وی در طول این چند دهه گواه بر این مدعاست . اگر گفتگویی که با جریده ی پرتیراژ شاخه ی گیلان انجام داده شده نبود ، شاید لطمه ی جبران ناپذیری به جایگاه این شاعر مردمی وارد می شد و از این بابت می بایست تیزهوشی و ذکاوت این شاعر گیلکی سرا را ستود.

آنچه که استاد در این گفتگو ارایه داده ، حقیقتی است که در گیلان شجاعت می خواهد و پرده ازرازی برداشته، اگرچه شاید  منظور وی «فرهنگ گیله وایی» نباشد ولی کلمات وی مارا به گذشته ی این فرهنگ سوق می دهد و پیامی را منتقل نموده که بخش اعظم ناگفتنی هایی است که می بایست روزی گفته می شد ، آنهم رسم امانت داری ست. یعنی شاعر واژه ای را که در اختیارش قرار گرفته ، امانت دار آن واژه است . چون که خود شعر پاک و زلال است ، شاعران می بایست به آن حرمت بگذارند .نه اینکه با ابزار و ادوات ژورنالیستی هم حرمت شعر را نادیده بگیریم و هم وجاهت شاعر را که در پاسداشت زلالی آن می کوشد خدشه وارد سازيم و وارش دارد از این ناملایمات می گوید.

«باید برای هنر اطرافیان خودمان احترام قائل باشیم ، همانطور که غریبه ها به ما احترام می گذارند. به نظر من شاعران گیلان باید به هم صداقت داشته باشند.»

کلمات این شاعر مردمی چقدر به ما نزدیک است .وقتی که می گوید باید برای هنر اطرافیان مان احترام قایل باشیم ، یعنی وقتی که غریبه ای که از گیلک تعریف نمود ، آذری زبانی آمد شعر گیلکی را در استانی دیگر چاپ نمود ، نشریه ای در استان دیگر کتاب های گیلکی را معرفی نمودـ یعنی در اصل شعر بومی محلی گیلکی را به رسمیت شناخته است و به آن احترام گذاشته است . چقدر این گفته های وارش عزیز ما را به یک دهه ی گذشته  ی جراید قزوین بر می گرداند که نزدیک دست کم سیزده چهارده سال ، چهار نشریه  این استان به تناوب برای شعر گیلکی سنگ تمام گذاشتند . هرهفته یکی از جراید این استان شعر گیلکی را در سرلوحه ی صفحات ادبی خود قرار می داد.بارها از طرف شاعران گیلکی سرا در جراید شان کم و بیش بازتاب یافت . اما چرا در «فرهنگ گیله وایی» که امروز از طرف دوستان هر از چند گاه کتاب سازی می شود هیچ اشاره ای به این تلاش ها نشده و نمی شود؟اینجاست که می بایست دلایلش را در جملات این شاعر گیلکی سرا (وارش فومنی)جستجو نمود!

مقدمه ی کتاب های شعری که قرار است به آینده گان تحویل داده شود ، یعنی مؤلف کتاب امانت دار است و به خوبی می داند که سیزده سال و شاید هم بیشتر جمشید شمسی پور خشتاونی با اینکه از پدر و مادری تالش است و بجای شعر تالشی چاپ کردن در استان قزوین مبادرت به چاپ شعر گیلکی می نمود! اما چرا «فرهنگ گیله وایی» در مقدمه های کتاب و ویژه سازی های شان از این همه تلاش چشم پوشی نموده اند و در وهله ی اول بر می گردد به تاریخ ، که نمی خواهند تالشی در کنار گیلک باشد .اگر هم در مقدمه ی شان اقوام دیگر را در دایره ی زلالی شعر بگنجانند خود به خود حال«صداقت»وارش فومنی را با عدم امانت داری معاوضه می کنیم و می گوییم آیا به قزوینی ها و شمسی پوری که تالش است و برای گیلکان قدم برداشته کم لطفی نشده است ؟!

آری ؛ وارش عزیز درست زده است به وسط سیبل! و به خوبی می داند که امروز اکثر ویژه هایی که به صورت رپرتاژی از طرف «فرهنگ گیله وایی» در اختیار افکار عمومی قرار می گیرد دارای پیشینه ی تاریخی ست که به دهه چهل بر می گردد. وقتی که در همان «مرکز رشت» و چند متر آن طرف تر در محله ی ماهی فروشان ـ همان مردمی که زبان گیلکی «مرکزرشت» را تکلم می کنند آیا شعر شاعری که دست کم چهار دهه است نشریات محلی هر از گاه چه در صفحه ی اول عکس اش را برجسته نموده اند و چه در داخل صفحات و با آب و تاب از کنارش گذشته اند وآيا سطری را از وی در یاد و خاطرشان دارند ؟اما در عوض همین زبان قدرتمند و نجیب و شیرین گیلکی گویشی دارد بنام «گالشی» وشعر ایلمیلی زنده یاد سید مرتضی روحانی ، بی آنکه در مطبوعات انعکاس یابد ، ویژه برایش زده باشند ، حتاعکس اش رابرجسته نمایند همچون چشمه ای زلال از درون می جوشد و ورد زبان مردم است.

جالب است همانگونه که وارش فومنی یادآوری نموده و امروز با زبان دیگر و با کلام شمسی پور خشتاونی در گلایه ای از «فرهنگ گیله وایی» در مقاله ای آمده است :« آذری ها نه NGO ی پرطمطراقی دارند که با شعر آذری در گیلان به مقابله با شعر بومی محلی مان بر خیزند و نه هفته نامه و ماهنامه و گاهنامه ای که شعر خودشان را به رُخ مان بکشانند .اما وقتی در تکه ای از جغرافیایی ساکن می شوند زبان شان را حاکم می کنند و امتیاز بدست می آورند و در کنار آن دوتا گیلک که در زاهدان به هم بر خورند انگار نه انگار » می دانید این قضیه گویای چیست؟

گویای همان واژه ای است که وارش فومنی به صراحت گفته است «باید برای هنر اطرافیان خودمان احترام قائل باشیم»آنها هستند که در خود شهر رشت برای مان کف می زنند و به شعر و زبان مان احترام می گذارند اما در عوض به جراید «فرهنگ گیله وایی» رجوع نمایید  یک قطعه شعر آذری تا کنون در آن چاپ نشده است!! اذری ها از دل ورود پیدا می کنند و هر جا اگر در تکه ای از جغرافیا حاکم شوند به درستی قالب کارشان را می دانند .همانگونه که نشریات قزوین بافت شان آذری ست و هیچ ابایی ندارند که این شعر گیلکی را که چاپ کرده اند خطری برای شان در پی داشته باشند.اما برعکس آن جراید «مرکز رشت» اقوام ساکن پیرامون خودشان را نادیده گرفته اند .

البته در جرایدی که «فرهنگ گیله وایی» از خود انتشار داده است واژه ی «مدرن» را به زیبایی به کار می برند و برای خالی نماندن عریضه در کتاب سازی های شان تالشی را هم می گنجانند اما در بحث با مدرنیزم در مقدمه های کتاب و ویژه های شان آنچه از «مدرن »باقی می ماند همان تک «فرهنگ گیله وایی» است.

«مدرن»ی که در ظاهر لباس خوش دوخت و اتو کرده و مدل های پیش ساخته امروزی در قامت خود دارد ـ غافل از اینکه در درون آستری آن بجای قلم و نقد و بررسی آنچه که از همه برجسته تر است عکس مخاطب است که حرف اول و آخر را برای «فرهنگ گیله وایی»به ارمغان می آورد.نظیر آخرین دست پخت «فرهنگ گیله وایی» بنام «نقد و بررسی شعرهای چاپ نشده» است . که متاسفانه شامل حال وارش فومنی نیز شده است .

مثلن شعرهایی در اختیار دوستانی قرار می گیرد و بعد دوستان نظراتی را به آن می افزایند و بصورت متن هایی که بیشتر به ستایش نامه و تعریف و تمجید از شاعر بر می گردد تانقد شعر ـ و بلافاصله به صورت ضمیمه ای با آب و تاب آنچنانی در اختیار افکار عمومی قرار می گیرد.در پایان و مرحله ی آخر هم با یک عکس دست جمعی پرونده ی یک بخش از پروژه ی «مدرن» بسته می شود تا در تاریخ شعر گیلکی یک دهه را سپری کند و بعدها بصورت اسناد تاریخی از آن بهره برداری  ادبی شود.بی آنکه کتاب و یا ویژه در گستره ی حداقل استانی منتشر شود و افکار عمومی از آن با خبر گردند؟!

جالب تر از همه در تجربه ی جدیدی که به تازه گی از خود ارایه داده اند یکی از اعضای «خانه ی ...» البته NGOیی که تحت نظارت «فرهنگ گیله وایی» قرار دارد و این نشریه اُرگان آن می باشد ، شعرهایی را از کتاب ها رونویسی می کند که همه در یک گویش و در یک حلقه در «مرکز رشت» بر سرزبان هاست.بی آنکه بدانند این ستونی که بنام شعر گیلکی دارد در دسترس افکار عمومی قرار می گیرد دارای چهار گویش توانمند است و هر گویش آن شاعرانی برای خود دارد. اگر قرار بر این است این ستون تازه متولد شده ، شعر بومی محلی را انعکاس دهد آیا آن خانم محترم گرد آورنده ای که متقبل زحمات آن می شود توجیه شده است که گذشته از این گویش ، گیلکی گویش های دیگری نیز دارد؟

حال زبان های اقوام ساکن در گیلان جای خود دارد و چون واژه ی شعر امروز آن وجاهت و حرمت اش را از دست داده است و همچون مومی در دست ژورنالیست هایی که بنام شعر و فرهنگ بومی ، از واژه ی گیلان بهره ی بهینه می برند.نظیر شماره گان گیله وایی که هنوز در همان نشریه به درستی به نقد و بررسی گذاشته نشده است و یا این اجازه را ه منتقدین نداده اند در همان خانه ی[...] به آنچه که بنام «مدرن» دارد ترویج می شود و در کنار همان «شعرهای چاپ نشده» به تحلیل گرفته شود.

آنهایی که شماره 137گیله وا را مرور نموده باشند به ما حق خواهند داد که «مدیر گیله وا» وقتی که در یک کتاب سازی که از طرف عزیزی در ارتباط با «هسا...» صورت گرفت و انتقادی به آن وارد شده بود .بلافاصله با همان «فرهنگ گیله وایی» دست به کار می شوند و با واژه گانی «هسا...» را همانند نان گرمی تشبیه می کنند که همین الان از تنور در آمده باشد ... بی آنکه گفته شود این نان گرم تازه از تنور درآمده شده ،بربری است ؟ سنگگ است ؟ تافتون است؟ ویا ...؟

نه اینکه کوچکترین انتقادی را در نطفه خفه می کنند بل با یادداشت های آنچنانی که بخش اعظم آن سفارشی ـ بی آنکه قبلن صاحب یادداشت را تجهیز نموده باشند که ای دوست ؛ در گذشته یکی از «امضاء کنندگان بیانیه»در ماهنامه وزین «ره آوردگیل»آنگونه از کنارش گذشته و بخش اعظم «هسا...»ها را «باسمه ای» پنداشته است !! و یا آن دیگری در گفتگویی با یک ماهنامه ی دیگر اصل و اساس «مانیفست» را قبول ندارد و به زیر سؤال برده است و اصلن آن «بیانیه چهاربندی» ای که این یادداشت نویس برای «فرهنگ گیله وایی» فرستاده نمی داند که دوتن از امضاءکنندگان ، آنرا از رده خارج نموده اند و تنها آنچه که برای این فرهنگ در اولویت قرار دارد عکس چاپ شده چند برابر پروسعت تر از یادداشت فرستاده شده می باشد.

پرسش است ، آیا آن حروف هایی که آنگونه برجسته سازی شده و با کادربندی های جورواجور و چشم نواز و همراه خالی نمودن بخشی از صفحه ی مورد نظر تا آنگونه که هست جلوه گر شود آیا«فرهنگ گیله وایی» برای همه چنین سفره ای را می گسترد؟

بگذارید واضح تر بگوییم شاعری شعری می سراید همزمان آن همان شعر درماهنامه وزین «ره آورد گیل» چاپ شده و در همان ماه در گیله وا نیز چاپ می شود.واژه گان شعر را که نگاه کنیم در نیم ستون خلاصه شده است .اما برای برجسته نشان دادن آن یک صفحه ی کامل را به آن اختصاص می دهند و در کنارش گل و بلبل و چنار و سایه روشن های دیگر نیز تزئین می گردد.تا به مخاطب برسانند «مدرن »یعنی این!!! آیا همین شیوه را برای شمسی پور خشتاونی که سیزده سال مبلغ شعر گیلکی در قزوین بود تدارک دیده می شود؟

اگر هم چاپ شد در یک صفحه در کنار چند شاعر بصورت فشرده که دوست مدیر گیله وا که برومبرژه باشد قبلن پاسخش را در یکی از بولتن های تالش داده که ما بااندکی تلخیص آن را می آوریم مبنی بر اینکه «فرهنگ گیله وایی دارد تالش را پرس می کند». غافل از اینکه این دوستان حتادریابند که پُست مدرن و یا پسا مدرن و پیشا مدرن و یا هر پیش و پس وندی همه ی اندیشه ها را در درون خود جذب می کند و بعد پالایش ، همان را در اختیار مخاطب قرار می دهد. همان شیوه ای که آذری ها در «مرکزرشت» انجام می دهند بی آنکه نشریه ای داشته باشند ویا واژه گان زبان شان رابرجسته نمایند ، کارشان را پی می گیرند.

البته چون جراید «فرهنگ گیله وایی» صفحات نقد و بررسی ندارند و اگر هم دارند مختص به حلقه ی دوستان شان است ، گاهی پیش می آید که از همان حلقه ی دوستان نیز مطالبی نشت می کندکه در مقدمات کتاب های شان به وفور دیده می شود نظیر ، شخصی در شیراز کتابی در قالب «کوته سرایی»نوشته است و در آن کتاب گذشته از اینکه «لیکوهای زابلی، و تک بیتی های شاعران بی نام و نشان و مبتدی و ... را در کنار «هسا...» چیده و تا آنجا پیش رفته که «هسا...» را با دوبیتی های بومی محلی مقایسه نموده است که معتقد است:« من هسا شعر را شعر شهري نمي دانم ...المان هاي شعري بسيار اندك در آن راه يافته است ... به دليل استفاده از يك گويش محلي ،‌جزدر حوزه شاعران گيلكي زبان ،‌امكان رواج و روايي ندارد» و وجاهت زحمات دو دهه ی شاعران گیلان از جمله همین وارش فومنی عزیز که از پیشگامان «هسا...» بوده است و در طول این بیست و چند ساله پا به پای «هسا...» عرق ریخته و حرمت این قالب را محفوظ داشته زیر سؤال برده است.

که می بایست از مدیر گیله وا پرسش نمود این نان گرمی که از تنور کنده شده بامقدمه ی مؤلفی که چنین جملاتی را از دیگران عاریه گرفته با این تعریف و تمجید شما ، آیاهمخوانی دارد؟چون که واژه ی نقد و بررسی در «فرهنگ گیله وایی» انحصاری است خواننده ای چون حافظ موسوی را هم به اشتباه می اندازد.که اگر قبلن این شاعر پیشکسوت گیلانی به این مسایل تجهیز می شد مسلمن وی در یادداشت های خویش واژه گان را سبک و سنگین می نمود.

خوشبختانه همانگونه که در بالا اشاره شد اگر شاعران گیلانی مان تریبون آزادی در اختیار داشته باشند و بی سانسور بتوانند همانند وارش فومنی ناگفتنی های گیلان را بازگو نمایند مطمئنن «فرهنگ گیله وایی» دراندیشه ی تک صدایی که از خود بروز می دهد تجدید نظر خواهد نمود.چرا که چنین فرهنگی مسلمن نام بلند گیلان عزیزمان را خدشه دار خواهد نمود و امیدواریم چنین سلسه گفتگوهایی در این زمینه تداوم داشته باشد تا گیلان را آنگونه که هست ببینم و نه محفلی .ایدون باد!


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: